تیک تیک

مفیدترین وبلاگ فارسی

تیک تیک

مفیدترین وبلاگ فارسی

جوک قزوینی

می دونی به فرماندار قزوین چی میگن؟
ارباب حلقه ها  

 

خبر فوری: هنوز کنکور در قزوین ادامه دارد، به گزارش بی بی سی هنوز داوطلبین جرأت 
نکردن دفترچه سولات را از روی زمین بر دارن  

 

یارو از کونش کپی میگیره میگن واسه چی؟ میگه فردا میرم قزوین میترسم اصلش رو پاره 
کنن  

 

قزوین زلزله میاد یه بچه از پشت بام پرت میشه تو بغل یه قزوینیه . قزوینیه میگه 
بابا دمشون گرم هنوز زلزله تموم نشده کمکهای مردمی رسید  

 

موسی در قزوین: ای موسی عصایت را به زمین بنداز. و موسی چنین کرد . و ندا امد حالا 
اگه جرات داری برش دارر  

 

به خاطر رفاه حال نماز گذاران قزوینی جا نماز با آینه بغل توزیع شد

جوک قزوینی

جسد صدام

    * سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد

         

دو رکعت نماز

    * قزوینیه میره نماز جماعت زودتر از بقیه از سجده بلند میشه چشمشو که باز می کنه میگه خدایا برای دو رکعت نماز این همه پاداش!!

         

بزرگترین سد دنیا

    *  از قزوینی می پرسندبزرگترین سد دنیا چیه میگه: شلوار لی

 

دعای بدرقه

    * دعای بدرقه ی قزوینی ها:خودم پشتت خدا پناهت .

         

صاحب شرکت نوکیا

    * میدونستی صاحب شرکت نوکیا یه قزوینیه ....ندیدی وقتی گوشیتو روشن میکنی یه نفر دست یه بچه رو میگیره

 

عروسی

    * قزوینیه عروسی میکنه رو کارت عروسی میزنه آوردن یچه الزامیاست

         

سازمان سنجش

    * سازمان سنجش اعلام می کند که هیچ قزوینی حق ندارد پشت کنکور بماند

 

جایزه تبرک

    * جایزه تبرک در قزوین یک سال استفاده مجانی از حمید!!!

         

کمک

    * قزوینی یه بچه ای راتوی بمبست گیر می اندازه . بچه که می بینه راه فرار نداره شروع میکنه به داد زدن و کمک خواستن. قزوینی یه میگه : اگه بیان ، می آن کمک من. نه کمک تو!!!

 

تصادف

    * قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده  شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان تصادف میکنه 100000تومن از کونش می افته!!!

         

پیکان بهتر است یا بنز ؟

    * از قزوینی پرسیدند: پیکان بهتر است یا بنز ؟ قزوینی با قاطعیت گفت : پیکان از او پرسیدند : چرا ؟ گفت : آخه پیکان آخرش ( کان ) دارد ولی بنز که آخرش (کان) ندارد!!!

 

جوایز قرعه‌کشی بانک صادراته

    * یک بابایی میره قزوین، میبینه ورودی شهر یک بچه آویزون کردن! یکم میره جلوتر، میبینه بالای میدون اصلی شهر هم سه تا دیگه بچه آویزونه! خلاصه اساساً کف میکنه، از یکی میپرسه: جریان این بچه‌ها چیه؟ قزوینیه میگه: بَبَم جان، اینا جوایز قرعه‌کشی بانک صادراته!!!

         

قزوینیه میمیره

    * قزوینیه میمیره. تا چند هفته بعد مرگش، زنش هر روز میرفته سر قبرش و در حین گریه و زاری هی ماتحت مبارکش رو میمالونده به قبر یارو! ملت بهش میگن: بابا این چه کاریه میکنی؟! قباحت داره! زنه میزنه زیر گریه، میگه: خدا بیامرزدش، همیشه میگفت: بالام‌جان این کان مرده رو زنده می کنه!!!

         

جرج بوش

    * یه روز جرج بوش رو دعوت می کنن قزوین که سخنرانی کنه ... همه قزوینیها میان تو خیابون که استقبالش کنن شعار میدادند که ... دسته گل محمدی بچگی هات می آمدی

 

آماده شو

    * قزوینیه مریض میشه میره دکتر.دکتره براش آمپول تجویز میکنه.قزوینیه با خودش فکر میکنه که آمپولرو بره کجا بزنه که کاری دستش ندن.خلاصه کل قزوینو زیرو رو میکنه تا بالاخره یه تزریقاتی پیدا میکنه که آمپول زنش یه پیر مرده بوده.میره و با خیال راحت میخوابه رو تخت که آمپول بزنه میبینه که پیرمرده آب مقطرو باز میکنه و با آمپول قاطی میکنه یه دفعه محتویاتو میخوره و به قزوینیه میگه آماده شو

         

بالام جان، مام همشهری هستیم

    * قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، می‌بینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه ...ونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده!‌ ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خونک شود

 

غم انگیزترین نقاشی تو دنیا

    * به قزوینیه میگن غم انگیزترین نقاشی تو دنیا بکش!!!!!!!! یه ...ون بی سوراخ میکشه

         

حالا بـِکـِش

    * قزوینیه میمیره, به علت عظمت معامله، هرکار میکردن نمیتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر ...یر آقارو میبرن و میکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش میکنن. چند وقت بعد زنش میاد پای قبرش میگه: مَرد یادته میگفتم کلفته؟! حالا بـِکـِش

         

قزوین

    * ژاپنی‌ها به قزوین میگن: تا تاشی توشه!! 

         

سرباز قزوینی

    * یه سرهنگ میره تو پادگان می بینه همه بدون شرت راه میرن میپرسه اینجا چه خبره میگه ن یه سرباز قزوینی فرار کرده براش تله گذاشتیم

 

داداشمه

    *  قزوینیه داشته تو یک خرابه یه پسره رو می...رده، یهو ماشین کمیته سرمی‌رسه. افسره بهش میگه: پدرسوخته! داری چه غلطی با بچه مردم می‌کنی؟! قزوینیه شاکی میشه، میگه: به تو چه، داداشمه

         

فتوای مراجع قم

    * آخرین فتوای مراجع قم صادر شد :احتیاط واجب بر آن است که مسافر در قزوین نماز را نشسته بخواند

 

نفرین 2006

    *  نفرین 2006 : الهی تو قزوین بند کفشت وا شه

         

اونقدر شیرینه که قاچ خورده

    * یک هیئت از محققینِ کشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میکردن. اول یکی از انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه که ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این قاچ برای اینه که عمل دفع راحت‌تر صورت بگیره. خلاصه هرکدوم یک چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یک حال عاشقانه میگه: بالام جان، این کان اونقدر شیرینه که قاچ خورده!!!

 

شیطون و قزوینی

    * نزدیکهای آخرِ زمون، شیطون دیگه همه ملت دنیا رو گول زده بود، فقط مونده بود یک پیرمرد قزوینی. خلاصه یک شب شیطون همه بساط لهو و لعب و فسق و فجور رو میریزه تو یک چمدون، میره در خونة قزوینیه میگه: پدرجان، من یک مقدار تریاک فرد اعلا دارم، پایه‌ای باهم بکشیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل تلخکی نیستم. شیطون میگه: اتفاقاً دو بطر عرق خوبی هم دارم، یک پیاله بزنیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل آبکی هم نیستم. خلاصه هی شیطون بساط لهو و لعب ردیف میکنه: خانوم؟ فیلم سوپر؟ علف؟ قزوینیه هم میگه نه ببم جان، من اهلش نیستم. آخر شیطون شاکی میشه، میگه: جاکش پس تو اهل چی هستی؟! اهلش هستی ...ون من بگذاری؟! قزوینیه یهو گل از گلش شکفته میشه، میگه: آره ببم‌جان، اهلش هستم! خلاصه شیطون دولا میشه و قزوینیه یک دور اساسی درش میماله. بعد که کارشون تموم میشه، شیطون خوشحال و خندان یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم قزوینیه رو از توش خط میزنه، میگه: هاهاها! فقط تو مونده بودی که گول نزده بودم، که تورو هم گول زدم. قزوینیه هم با لبخند یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم شیطون رو از توش خط میزنه، میگه: ببم‌جان تو دنیا فقط کان تورو نـ...رده بودم، که ...ردم!!

         

مردم خیر

    * ورامینیه و قزوینیه داشتن باهم گپ میزدن ، ورامینیه میگه: تو شهر ما رسمه مردم خــَـیر شب جمعه‌ها با یک سینی حلوا وامیستن جلو پیاده رو، هرکی رد میشه یک انگشت میگیره و شیرین‌کام میشه. قزوینیه میگه: ببم جان، اتفاقاً ما هم تو شهرمون یک رسم شبیه این داریم. شب جمعه‌ها مردم خــَـیر با یک سینی وازلین وامیستن تو پیاده رو، هرکی رد میشه یک انگشت برمیداره و کامروا میشه!!

 

برف

    * یک بنده خدایی اوضاع مزاجیش خراب بوده، هرچی هم دوا درمون میکرده افاقه نمیکرده، خلاصه آخر میره پیش یکی ازین دکترهای گیاهیِ مدرن(!) دکتره هم بهش میگه: ببین عزیز جان، علاج تو اینه که یک مدت مقعدت رو بگذاری تو برف! از قضا این بنده خدا فردای اون روز یک سفر کاری داشته به قروین و خلاصه تو راه هی تو این فکر بوده که حالا این وقت سال، برف از کدوم گوری گیر بیارم که به ماتحتم بمالم(؟!) که از بخت مساعد، اون شب برف مفصلی تو قزوین میباره. خلاصه قهرمانِ جک ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل میاد بیرون و یک نگاه اینور اونور میندازه و میکشه پایین و ماتحت مبارک رو میگذاره تو برف. بعد یک مدت، باخودش میگه حالا که اینجا برف زیاده بگذار یک بار دیگه بزنم که دیگه 100% جواب بده. پا میشه، نیم متر اونورتر دوباره ماتحت رو میگذاره زمین. خلاصه محض اطمینان تا نزدیکای صبح همینجور نیم متر -نیم متر ...ون مبارک رو میزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برمیگرده هتل. فردا صبح پا میشه میبینه همه قزوین سیاه پوشیدن و پرچم سیاه از خونه‌ها آویزون کردن و ملت تو خیابون دارن گریه میکنن! از یکی دو نفر میپرسه که جریان چیه، منتها ملت از شدت بغض و گریه نمیتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ یکی رو میگیره، میگه: آقا جون بچه‌هات چی شده؟ یارو با بغض میگه: بالام جان... دیشب وقتی ما خواب بودیم یک گله کان از شهر رد شده هیچ کس نفهمیده!!!

         

ای بی دین و ایمون

    * قزوینیه یک ...ون اساسی بلند کرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خیابون میرفته که یهو یک قزوینی نااهل دیگه ...ون رو ازش بلند میکنه. قزوینیه خیلی شاکی میشه، داد میزنه: ای بی‌مروت.. ای بی دین و ایمون.. آخه اون ...ونی که تو می...نی حلاله؟!!!

 

آقای ایمنی

    * قزوینیه کله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یک چاقال اساسی، آخر شب خسته و کوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میکنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو که میبینه خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا که به آخر نرسیده.. امشب کان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم که نباید زود به فکر خودکشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودکشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!!!

         

خوب ستاره‌ها رو نگاه کن

    * قزوینیه زن میگیره، شب اول کلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه. زنه هم کلی حال کرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستاره‌هایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه کن که از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری!!! 

 

کمک

    * قزوینیه دم غروب می افته دنبال یک پسر ترگل برگل... پسره هم تا میفهمه قزوینیه دنبالشه، سرعتشو زیاد میکنه و میپیچه تو کوچه‌-پس‌کوچه. خلاصه ازین کوچه به اون کوچه.. تا آخر تو یک کوچه بن‌بست گیر میافته. وقتی میبینه گیر افتاده و قزوینیه هم داره با لبخندی بر لب میاد جلو، دهنشو وا میکنه، با همة وجود داد میزنه: کـــمـــــک!! قزوینیه میگه: بالام جان بیخود شلوغ نکن، اینجا اگه کسی هم بیاد کمک، میاد کمک من!!! 

         

قیمت دلار

    * تو قزوین دلار دو جور قیمت داره: یکی دلارایه که دست مردمه و قیمتش بالاتره، یکی هم دلاراییه که افتاده رو زمین!! 

 

محرم و صفر

    * یه قزوینیه میره آفریقا و یه بچه سیاه پوست ورمی‌داره با خودش میاره . بهش میگن این رو واسه چی آوردی؟ میگه اگه خدا قبول کنه واسه محرم و صفر آوردمش

         

کودک درون

    * قزوینیه میره پیش روانشناس میگه آقای دکتر این کودک درون که میگن کجاست؟

 

گذاشتم تو راه تگری بشه

    * تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه ...ونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میگن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم تو رگ

         

پیرمرد

    * یکروز یه قزوینی یه پیرمرد رو میبره مهدکودک و میگه : لطفا این پیرمرد  رو برام خرد کنید

 

مهمترین عضو بدن

    * به قزوینیه گفتند با نمونه جمله بساز ، اونم گفت  : مهمترین عضو بدن ، کونمونه

         

دکتر خسته شدم

    * زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه اقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو می...نه دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام قزوینی هم میگه خب از جلو می...نم بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه بالام جان ... پس ...ون این بچه کو؟؟؟

 

شباهت قزوینیا با دکتر اطفال

    * شباهت قزوینیا با دکتر اطفال: هر دو تاشون بچه ها رو خوب میکنن

         

انگشتر

    * یه روز یه انگشتر میره قزوین برگشتنی النگو میشه

 

امام جمعه قزوین

    * امام جمعه قزوین فتوا داده از این به بعد در نماز جمعه سجده 14 عدد و رکوع 18عدد باشد.

         

بسیج قزوین

    * اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد . ( بسیج قزوین)

 

بابا برقی

    * قزوینیه هیچ کس گیرش نمیاد همه ی چراغ های خونه رو روشن میذاره تا بابا برقی بیاد

         

کنکور در قزوین

    * به گزارش بی.بی.سی هنوز بعد از سه هفته کنکور در قزوین ادامه دارد.زیرا داوطلبین هنوز جرات نکرده اند سوالات را بردارند

 

کان

    * یک قزوینیه به دوستش میگه بابات چیکارست میگه بابام دوکان داره میگه خوش به حالت بابای من یک کان داره.

         

حرف نداره

·        از یک قزوینی میپرسن ...ون چند حرف داره میگه ...ون حرف نداره.

برره

    * به قزوینیه می گن می خواهی زن از کجا بگیری میگه: از برره می گن چرا؟ میگه:"چون هرکی زن میگیره از اونجا پیش برادر زنش میخوابه!!!"

 

         

بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟

    * قزوینیه زن میگیره، شب عروسی برادره زنه بهش میگن: ببین آبجی! اگه این یه شب به تو گفت برگرد، بیا به داشت بگو تا دهنش رو سرویس کنم! زنه هم میگه باشه و میره سرِ خونه زندگیش. بعد از سه سال، یک روز زنه شاکی میاد پیش برادراش میگه: آقا داداش،‌ این بی‌غیرت دیشب به من گفت برگردم! یارو برادره خیلی شاکی میشه، قمه به دست میاد سراغ قزوینیه، میگه: مرتیکه بی ناموس! حالا به آبجی ما میگی برگرده؟! قزوینیه میگه: بالام‌جان یعنی ما بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟!!!

 

قزوینیه خیلی بچه باز بوده

    * قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فک و فامیل میگن زنش بدیم بلکن درست شه. خلاصه براش یک زنه خوشگل می گیرند. شب اول که میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشکش می زنه. زنه می پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تکون میده، میگه: بالام جان! این ...ونی که تو داری، داداشت دیگه چه ...ونی باید داشته باشه!!

         

براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟

    * بچه خوشگله موبایل بسته بوده کمرش، قزوینیه میبینه، میگه: واااای! ببم جان براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟!!

 

صف رو چرا بهم میزنید

    * قزوینیه تو صف نون بوده ، یه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. یه دفعه شاطره میاد بیرون، میگه: نون تموم شد! ملت هم میرن دنبال کار و زندگیشون و صف به هم میخوره. قزوینیه شاکی میشه، داد می زنه:‌ نون تموم شد که شد! صف رو چرا بهم میزنید!!!

         

تو ما رو هم کشتی

    * یه بابایی چِکِش تو قزوین برمی گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!!!

 

مگه ما خودمون بچه نبودیم

    * یارو قزوینیه با پسرش مشغول بوده، پسرش هی جیغ و داد میکرده که: آاای! بابا نکن! اااوووخ! درد میگیره! قزوینیه شاکی میشه،‌ میگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبودیم!!!

         

خورده‌کاری

    *  قزوینیه کنار دریا واستاده بوده، ‌می‌بینه یک بچهه داره پشتشو می‌خارونه. میگه: ‌بالام‌جان، خورده‌کاری هم قبول می‌کنیم ها!!

 

بیمه

    *

      قزوینیه میاد تهران بواسیرشو عمل میکنه، بعد میره شرکت بیمه که پولشو بگیره، اونجا بهش میگن چون شما تو قزوین بیمه هستید، باید برید همونجا پولتون رو بگیرید. خلاصه قزوینیه هم برمیگرده قزوین، میره شرکت بیمه میگه: بالام جان من تهران عمل جراحی داشتم، گفتن بیام اینجا پولمو بگیرم. مسوول اونجا ازش میپرسه: شما کجاتون رو عمل کردین؟ قزوینیه میگه: بواسیرم رو. یارو میگه: اِهکی! بالام جان بیمه که پول عمل زیبایی رو نمیده!!!

         

سوراخ لایه ازون

    * قزوینیا یک ماهواره میفرستن فضا که دنبال سوراخ لایه ازون بگرده!!!

 

دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم

    * قزوینیه یه بچه خشگل بلند کرده بوده، پای معامله که میرسن قزوینه میگه: ببین بالام جان، اگه بزاری توش بزارم 50 تومن بت میدم اگر هم بزاری لاش بزارم 100 تومن بت میدم. بچهه هم پیش خودش میگه: عجب نرخ خوبیه! بزار یه لاپا بهش بدیم 100 تومن کاسب بشیم. خلاصه تا وارد عمل میشن قزوینیه امونش نمیده و تا دسته می..نه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مکافات خودشو میکشه بالا میگه: خوار...سده مگه قرار نبود لا پام بذاری؟! پس چرا ...ردی توش؟! قزوینیه میگه: بالام جان به جون تو دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم!!!

         

انتخابات مجلس

    * تو قزوین داشتن درمورد انتخابات مجلس گزارش تهیه میکردن، یارو گزارشگره از یک پیر مردِ بازاری میپرسه: به نظر شما با صلاحیت‌ترین کاندید این دوره کیه؟ حاج آقا میگه: بالام جان این روزا هر علف بچه‌ای مدعیه که کان دیده، ولی الله وکیلی هیشکی تو کل قزوین قدر این حسین آقا آمپول زن کان ندیده!!!

 

اصغر؟ بابا تویی؟

    *  قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سرکوچشون،‌ اولین بچه ای که داشته رد میشده رو میکشه کنار، ‌شروع میکنه به کار خیر. بچه هم شروع می کنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یکم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو کدوم کوچه می شینید؟ بچه همینجور که داشته گریه می کرده،‌ میگه: ...اِهه! ‌ تو همین کوچه ...اِهه!. . قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاک خونتون چنده؟ میگه: اِهه ..اِهه..پونزده.. قزوینیه میگه: اِ؟ بالام جان، کدوم طبقه؟ بچهه میگه: ..اِهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!!!

         

نقطه

    *  یه نقطه میره قزوین وقتی برمیگرده میشه صفر!!!

زیبا سازی

    * به دستور شهرداری قزوین در راستای زیبا سازی شهر از این به بعد زنگ منازل روی زمین نصب می شود

         

می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟

    * می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟ صندلی میزارن منتها سفره را روی زمین پهن می کنند!!!

 

خسرو و فرهاد

    * قزوینیه 7 جلد مثنوی می نویسه اسمشو می گذاره خسرو و فرهاد...

         

برق گرفتگی

    * تو قزوین صف نون ایستاده بودند، سیم برق می افته روی نفر اول همه صف رو برق میگیره

جوک رشتی

*دوست رشتیه بهش میگه: بچه خوشگلی داری! رشتبه مبگه: حالا یه کاری واسه ما کردی، هی منت بزار

 

*زن رشتیا: کلاهک هسته ای حق مسلم ماست!!!

 

*از یه رشتی می پرسن چند تا بچه داری ؟ میگه 7 تا پسر دارم. میگن خوب اسم هاشون چیه؟ میگه اسم همشون علی هست! میگن چرا همشون علی نام دارند؟ میگه آخه فامیلی هاشون باهم فرق داره

 

جوک رشتی

*به رشتیه میگن زنت چطوری حامله شد میگه حمیـــــــــــــــــــــــد

 

*رشتیه سراسیمه می یاد خونه می گه: اهاااااااااااای اونی که داری خانوم منو……..یارو می ترسه از اتاق می یاد بیرون . رشتیه می گه دم در کارت دارن

 

*به رشتیه می گن راسته می گن شهیدان زندن؟ می گه 100 در 100 من پسرم 20 ساله شهید شده عروسم هر سال یه شکم می زاد

 

*به رشتیه می گن پسر حسن آقا ترتیب زنتو داده !! می گه : اوووو... ماشاالله چه بزرگ شده

جوک رشتی

*رشتیه به زنش میگه: خانم جان دوست داشتی مرد بودی؟ زنه میگه: نه، دوست داشتم تومرد بودی  

 

*رشتیه داشته پسرشو نصیحت می‌کرده، میگفته: پسرم اینقدر خانم بازی نکن! عاقبت نداره! آخرش سوزاک می‌گیری!! تو اگه سوزاک بگیری، کلفتمون سوزاک می‌گیره! کلفتمون اگه سوزاک بگیره، من سوزاک می‌گیرم!! من اگه سوزاک بگیرم، ننت سوزاک میگیره!! وای به اون روزی که ننت سوزاک بگیره! همه رشت سوزاک می‌گیرند  

 

*رشتیه داشته از افتخاراتش برای دوستش تعریف میکرده !!
میگه رفتم خونه دیدم یه یارو داره با خانومم تو آشپزخونه ور میره !!
دوستش میگه خوب تو چی کار کردی ؟
رشتیه میگه دیدم خانوم رو لخت کرد !
دوستش میگه خوب تو چیکار کردی ؟
رشتیه میگه دیدم قاشق رو برداشت کرد تو کون خاونم !!
دوستش میگه خوب تو چیکار کردی ؟
رشتیه میگه : منم تصمصم گرفتم دیگه با اون قاشق غذا نخورم 

 

*رشتیه میره قهوه خونه !
یه دفعه یه لاته میاد تو چاقو رو میزنه وسط میزه میگه خار اینوریا رو گاییدم ، مادر اون وریها رو هم گاییدم !!
یه دفعه رشتیه بلند میشه میگه آقا ببخشید من خواهر ندارم میشه اونور بشینم 

رشتیه حال میکنه از تریپه لاته یه روز چاقو ور میداره میره قهوه خونه شترق میکوبه رو میز .... تا میاد حرف بزنه ۳ -۴ تا از این مشتیا تیزی ها رو میکشن بیرون ! طرف جفت میکنه میگه .... خواهرمو اینوریا .... مادرمو اینوریا 
 
 
 *رشتیه داشته تو خیابون میرفته یه دفعه یکی از پشت سر میزنه پس کلش میگه بگو بینم واقعا زدی یا شوخی کردی.... یارو میگه نخیر خیلی هم واقعی زدم ... رشتیه میگه خب خیالم راحت شد چون من از شوخی خوشم نمیاد

جوک ترکی

یه غضنفر میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن... ۶۰ تاشون حالیش می کردن!!!

 

یه غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا...این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم... این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من !

 

به غضنفر می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم !!

 

غضنفر بابا ش میمیره هفتش خیلی شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه

 

به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت ابوالفضل رو می کنه!!!

 

پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!!              پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!

 

غضنفر میره پرنده فروشی طوطی بخره یه جغد میکنن تو پاچش. میاد خونه بعد یه مدتی دوستش میاد پیشش میگه: طوطیت حرف هم میزنه؟ میگه: حرف نمیزنه، خوب دقت
میکنه!!

 

غضنفر عاشق خدا می شه کعبه می کشه از توش تیر رد می کنه

 

غضنفر می ره جبهه بعد از 2 روز برمی گرده.میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟
میگه: بابا اونجا به قصد کشت تفنگ بازی می کنن

 

غضنفر تو جوی آب تف میکنه میره دنبالش پاشو بگذاره روش

جوک ترکی

*می دونی اگه یه ترک یه نارنجک انداخت طرفت با ید چی کار کنی؟ . . . باید ضامن شو بکشی پرت کنی طرف خودش

 

*ترکهای ایران خودرو دلیل اعتصابشون رو میپرسن میگن ما اینجا مثله خر کار میکنیم بعدش اینا عکس اسب رو زدن رو سمند

 

*پیام تبریک ترکا: حلول ماه مبارک نوروز را بر تمام فجر آفرینان عرصه ایثار و پیروان آن حضرت صلوات

 

*به ترکه میگن چرا شمشیر حضرت علی دو شاخه بود میگه به خاطر اینکه شبها بزنه تو شارژ

 

*طی تحقیقات بعمل امده ترکها نمیتوانند با 110 تماس بگیرند .چون کلید 11 رو روی تلفن پیدا نمیکنند

 

*ترکه  میره میوه فروشی میگه: ‌آقا بی زحمت یه کیلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهای مذهبی بوده، میگه: نگو انگور، بگو میوه بهشتی! بعد اون بابا میگه: ‌آقا دو کیلو هم سیب بدین. یارو میگه: نگو سیب، بگو جمال محمد! بعد ترکه بادمجون میخواسته، میگه: بی زحمت ‌یه کیلو هم ...یـــرِ بلال حبشی بدین!!!

 

*ترکه میره مغازه میگه: آقا یه بیسکویت خوب بدین. بقاله میگه: ساقه طلایی خوبه؟ ترکه میگه نه. میگه: ویفر خوبه؟ میگه نه . میگه گرجی خوبه؟ میگه نه. میگه: مادر خوبه؟ ترکه میگه: قربان شما، دست بوسن

 

*ترکه نذر میکنه آخر اسم بچه هاشو ا... بزاره!! اولی رو میزاره فتح ا... دومی رو میزاره یدا... سومی دختر میشه میزاره سیندرلا!!!

 

*به ترکه میگن چرا قرصهات رو سر وقت نمیخوری میگه آخه میخوام ویروسها رو غافلگیر کنم

 

*به ترکه میگن چی شد ایدز گرفتی؟ میگه از توالت فرنگی!!! میگن آدم که از توالت فرنگی ایدز نمیگیره!!! میگه آخه نفر قبلی هنوز بلند نشده بود!!!

 

*ترکه میره دکتر میگه هر شب خواب می بینم که دارم با خرا فوتبال بازی می کنم دکتر چندتا قرص میده میگه امشب بخور خوب میشی ترکه میگه نمیشه از فردا شب بخورم آخه امشب فیناله!

 

*ترکه پلیس رو میکشه زنگ می زنه110 میگه میبینم که شدید 109!!

 

*ترکه میگن وقتی غم و غصه میآد سراغت چیکار میکنی؟؟؟ میگه مغزمو دایورت میکنم رو تخمم!

 

*میدونین ترکارو تو کلاس از کجا میشه تشخیص داد؟ از اونجا که هر وقت معلم تخته رو پاک میکنه اونام دفتراشونو پاک میکنن

 

*به ترکه میگویند چرا قبض آب وبرق را دوست داری میگوید چون پشتش نوشته مش ترک گرامی…!!

 

*ترکه تصادف می کنه : میاد پایین می بینه همه مردم جمع شدن . میگه هیچ کس زر نزنه گه نخوره جز جناب سروان!!!

 

*ترکه داشته نوار بهداشتی می‌گذاشته تو ضبط، رفیقش می‌پرسه: ‌داری چیکار می‌کنی؟ ترکه میگه: می‌خوام کس‌شعر گوش بدم!!!

 

*ترکه تو جبهه ترکش میخوره جفت تخماش کنده میشن. میره دکتر، یارو براش یه تخم از چوب میگذاره یکی از آهن. چند سال میگذره، ترکه ازدواج میکنه و بچه دار میشه. یه روز تو خیابون دکتره رو میبینه، دکتره بهش میگه: خـوب، چطوری؟ بچه ها چطورن؟ ترکه میگه: آقای دکتر! پینوکیو خوبه ولی اون ترمیناتوره خیلی اذیت میکنه!!!

 

*ترکی میره دستشوئی زنانه میگیرنش میگن کوری نمیبینی زنونست؟ میگه من چکار کنم اونجا نوشته زنا نه اونطرف هم نوشته مردا نه

 

*ترکه قاشق قاشق ماست می ریخته تو آب رودخونه بعد یه لره میاد میگه چی کار می کنی ؟ ترکه میگه دارم دوغ درست می کنم لره بش میگه همینه که میگن خرین دیگه آخه این همه دوغ رو کی میتونه بخوره

 

*هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز یه ترکه ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه

جوک ترکی

*یه ترکه رفته بود تو یه رودخونه کم عمق و داشت ماهی میگرفت و میخووند:
من مرد ماهگیرم آب رسیده به زانوم!
یه نفر رد میشد وقتی شعر طرف رو میشنوه میگه: یه کم برو جلوتر تا شعرت قافیه دار شه!!!!!

 

* به ترکه میگن باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو
میگه مامانتو

 

*ترکه بچش نمیخوابیده، بهش ژل میزنه!

 

*ترکه بچش بعد از عید فطر به دنیا میاد، اسمشو میگذاره: پسفطرت!

 

* از ترکه میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا!! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست

 

*یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچه ها در رین صاحابش اومد!!!

 

*ترکه مادر پدرشو میکشه، ازش میپرسن: چرا این بدبختا رو کشتی؟ میگه: بعد از چهل سال به رابطه کثیفشون پی بردم!

 

*ترکه ساعت سه نصفه شب مست و پاتیل میرسه در خونه، هرکار میکرده نمیتونسته کلید رو بکنه تو قفل در. خلاصه اونقدر سر و صدا میکنه تا زنش بیدار میشه، ازون بالا داد میزنه: اصغر اقا کلید بندازم؟! ترکه میگه: نه بابا کلید دارم، سوراخ بنداز!

 

*به یه ترکه میگن: « برو یک روزنامة کیهان یا اطلاعات بخر » بعد ازیک ساعت دیدند ترکه سر یک خر را گرفته و با خود می آورد. با تعجب پرسیدند: تو رفتی کیهان بخری این چیه؟
گفت:ـ راستش کیهان و اطلاعات نبود، منم « همشهری» خریدم.!!

 

*به یک ترکه گفتن : ـ تو که این همه کارت ارمغان بهزیستی میخری اگه زد و توی صد سالگی ات صد میلیون تومن بردی، با اون پول چیکار می کنی؟
گفت: میدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن.
گفتن: این همه توالت برای چی؟
گفت: برای اینکه همه بیان و برینن تو شانس من که تو صد سالگی برنده شدم.!!!!

 

*ترکه داشته زنش رو به زور میکرده تو یخچال، ازش میپرسن داری چی کار میکنی؟ میگه: میخوام فاسد نشه!

 

*ترکه میره آمپول بزنه، تا دکتر سوزن رو میزنه، پا میشه داد میزنه: حیوون، مگه کوری، سوراخ به این گندگی، چرا میزنی بغلش؟

 

* ترکه به شکمش میگه: تا کی من کار کنم تو بخوری شکمش جواب داد : میخوای من کار کنم تو بخوری

 

*ترکه تو مسابقه ژیمناستیک از روی خرک نمیپریده میگفته :احترام به همنوع واجب است.

 

*یه روز یه فارس میره خونه ی خدا . خلاصه خیلی از کاراش پشیمون میشه و توبه میکنه و میگه من قسم میخورم دیگه واسه ترکا جک نسازم , همون موقع یه ترکه میزنه پشتش میگه آقا ببخشید قبله کدوم طرفه ؟

 

*ترکه سیاهپوش میآد اداره میگن چی شده؟ میگه بابام مرده. بهش می گن پس چرا صورتت زخمی شده؟ میگه آخه وقتی قبرش می کردم مقاومت می کرد!!!!