تیک تیک

مفیدترین وبلاگ فارسی

تیک تیک

مفیدترین وبلاگ فارسی

جوک قزوینی

می دونی به فرماندار قزوین چی میگن؟
ارباب حلقه ها  

 

خبر فوری: هنوز کنکور در قزوین ادامه دارد، به گزارش بی بی سی هنوز داوطلبین جرأت 
نکردن دفترچه سولات را از روی زمین بر دارن  

 

یارو از کونش کپی میگیره میگن واسه چی؟ میگه فردا میرم قزوین میترسم اصلش رو پاره 
کنن  

 

قزوین زلزله میاد یه بچه از پشت بام پرت میشه تو بغل یه قزوینیه . قزوینیه میگه 
بابا دمشون گرم هنوز زلزله تموم نشده کمکهای مردمی رسید  

 

موسی در قزوین: ای موسی عصایت را به زمین بنداز. و موسی چنین کرد . و ندا امد حالا 
اگه جرات داری برش دارر  

 

به خاطر رفاه حال نماز گذاران قزوینی جا نماز با آینه بغل توزیع شد

جوک قزوینی

جسد صدام

    * سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد

         

دو رکعت نماز

    * قزوینیه میره نماز جماعت زودتر از بقیه از سجده بلند میشه چشمشو که باز می کنه میگه خدایا برای دو رکعت نماز این همه پاداش!!

         

بزرگترین سد دنیا

    *  از قزوینی می پرسندبزرگترین سد دنیا چیه میگه: شلوار لی

 

دعای بدرقه

    * دعای بدرقه ی قزوینی ها:خودم پشتت خدا پناهت .

         

صاحب شرکت نوکیا

    * میدونستی صاحب شرکت نوکیا یه قزوینیه ....ندیدی وقتی گوشیتو روشن میکنی یه نفر دست یه بچه رو میگیره

 

عروسی

    * قزوینیه عروسی میکنه رو کارت عروسی میزنه آوردن یچه الزامیاست

         

سازمان سنجش

    * سازمان سنجش اعلام می کند که هیچ قزوینی حق ندارد پشت کنکور بماند

 

جایزه تبرک

    * جایزه تبرک در قزوین یک سال استفاده مجانی از حمید!!!

         

کمک

    * قزوینی یه بچه ای راتوی بمبست گیر می اندازه . بچه که می بینه راه فرار نداره شروع میکنه به داد زدن و کمک خواستن. قزوینی یه میگه : اگه بیان ، می آن کمک من. نه کمک تو!!!

 

تصادف

    * قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده  شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان تصادف میکنه 100000تومن از کونش می افته!!!

         

پیکان بهتر است یا بنز ؟

    * از قزوینی پرسیدند: پیکان بهتر است یا بنز ؟ قزوینی با قاطعیت گفت : پیکان از او پرسیدند : چرا ؟ گفت : آخه پیکان آخرش ( کان ) دارد ولی بنز که آخرش (کان) ندارد!!!

 

جوایز قرعه‌کشی بانک صادراته

    * یک بابایی میره قزوین، میبینه ورودی شهر یک بچه آویزون کردن! یکم میره جلوتر، میبینه بالای میدون اصلی شهر هم سه تا دیگه بچه آویزونه! خلاصه اساساً کف میکنه، از یکی میپرسه: جریان این بچه‌ها چیه؟ قزوینیه میگه: بَبَم جان، اینا جوایز قرعه‌کشی بانک صادراته!!!

         

قزوینیه میمیره

    * قزوینیه میمیره. تا چند هفته بعد مرگش، زنش هر روز میرفته سر قبرش و در حین گریه و زاری هی ماتحت مبارکش رو میمالونده به قبر یارو! ملت بهش میگن: بابا این چه کاریه میکنی؟! قباحت داره! زنه میزنه زیر گریه، میگه: خدا بیامرزدش، همیشه میگفت: بالام‌جان این کان مرده رو زنده می کنه!!!

         

جرج بوش

    * یه روز جرج بوش رو دعوت می کنن قزوین که سخنرانی کنه ... همه قزوینیها میان تو خیابون که استقبالش کنن شعار میدادند که ... دسته گل محمدی بچگی هات می آمدی

 

آماده شو

    * قزوینیه مریض میشه میره دکتر.دکتره براش آمپول تجویز میکنه.قزوینیه با خودش فکر میکنه که آمپولرو بره کجا بزنه که کاری دستش ندن.خلاصه کل قزوینو زیرو رو میکنه تا بالاخره یه تزریقاتی پیدا میکنه که آمپول زنش یه پیر مرده بوده.میره و با خیال راحت میخوابه رو تخت که آمپول بزنه میبینه که پیرمرده آب مقطرو باز میکنه و با آمپول قاطی میکنه یه دفعه محتویاتو میخوره و به قزوینیه میگه آماده شو

         

بالام جان، مام همشهری هستیم

    * قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، می‌بینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه ...ونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده!‌ ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خونک شود

 

غم انگیزترین نقاشی تو دنیا

    * به قزوینیه میگن غم انگیزترین نقاشی تو دنیا بکش!!!!!!!! یه ...ون بی سوراخ میکشه

         

حالا بـِکـِش

    * قزوینیه میمیره, به علت عظمت معامله، هرکار میکردن نمیتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر ...یر آقارو میبرن و میکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش میکنن. چند وقت بعد زنش میاد پای قبرش میگه: مَرد یادته میگفتم کلفته؟! حالا بـِکـِش

         

قزوین

    * ژاپنی‌ها به قزوین میگن: تا تاشی توشه!! 

         

سرباز قزوینی

    * یه سرهنگ میره تو پادگان می بینه همه بدون شرت راه میرن میپرسه اینجا چه خبره میگه ن یه سرباز قزوینی فرار کرده براش تله گذاشتیم

 

داداشمه

    *  قزوینیه داشته تو یک خرابه یه پسره رو می...رده، یهو ماشین کمیته سرمی‌رسه. افسره بهش میگه: پدرسوخته! داری چه غلطی با بچه مردم می‌کنی؟! قزوینیه شاکی میشه، میگه: به تو چه، داداشمه

         

فتوای مراجع قم

    * آخرین فتوای مراجع قم صادر شد :احتیاط واجب بر آن است که مسافر در قزوین نماز را نشسته بخواند

 

نفرین 2006

    *  نفرین 2006 : الهی تو قزوین بند کفشت وا شه

         

اونقدر شیرینه که قاچ خورده

    * یک هیئت از محققینِ کشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میکردن. اول یکی از انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه که ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این قاچ برای اینه که عمل دفع راحت‌تر صورت بگیره. خلاصه هرکدوم یک چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یک حال عاشقانه میگه: بالام جان، این کان اونقدر شیرینه که قاچ خورده!!!

 

شیطون و قزوینی

    * نزدیکهای آخرِ زمون، شیطون دیگه همه ملت دنیا رو گول زده بود، فقط مونده بود یک پیرمرد قزوینی. خلاصه یک شب شیطون همه بساط لهو و لعب و فسق و فجور رو میریزه تو یک چمدون، میره در خونة قزوینیه میگه: پدرجان، من یک مقدار تریاک فرد اعلا دارم، پایه‌ای باهم بکشیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل تلخکی نیستم. شیطون میگه: اتفاقاً دو بطر عرق خوبی هم دارم، یک پیاله بزنیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل آبکی هم نیستم. خلاصه هی شیطون بساط لهو و لعب ردیف میکنه: خانوم؟ فیلم سوپر؟ علف؟ قزوینیه هم میگه نه ببم جان، من اهلش نیستم. آخر شیطون شاکی میشه، میگه: جاکش پس تو اهل چی هستی؟! اهلش هستی ...ون من بگذاری؟! قزوینیه یهو گل از گلش شکفته میشه، میگه: آره ببم‌جان، اهلش هستم! خلاصه شیطون دولا میشه و قزوینیه یک دور اساسی درش میماله. بعد که کارشون تموم میشه، شیطون خوشحال و خندان یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم قزوینیه رو از توش خط میزنه، میگه: هاهاها! فقط تو مونده بودی که گول نزده بودم، که تورو هم گول زدم. قزوینیه هم با لبخند یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم شیطون رو از توش خط میزنه، میگه: ببم‌جان تو دنیا فقط کان تورو نـ...رده بودم، که ...ردم!!

         

مردم خیر

    * ورامینیه و قزوینیه داشتن باهم گپ میزدن ، ورامینیه میگه: تو شهر ما رسمه مردم خــَـیر شب جمعه‌ها با یک سینی حلوا وامیستن جلو پیاده رو، هرکی رد میشه یک انگشت میگیره و شیرین‌کام میشه. قزوینیه میگه: ببم جان، اتفاقاً ما هم تو شهرمون یک رسم شبیه این داریم. شب جمعه‌ها مردم خــَـیر با یک سینی وازلین وامیستن تو پیاده رو، هرکی رد میشه یک انگشت برمیداره و کامروا میشه!!

 

برف

    * یک بنده خدایی اوضاع مزاجیش خراب بوده، هرچی هم دوا درمون میکرده افاقه نمیکرده، خلاصه آخر میره پیش یکی ازین دکترهای گیاهیِ مدرن(!) دکتره هم بهش میگه: ببین عزیز جان، علاج تو اینه که یک مدت مقعدت رو بگذاری تو برف! از قضا این بنده خدا فردای اون روز یک سفر کاری داشته به قروین و خلاصه تو راه هی تو این فکر بوده که حالا این وقت سال، برف از کدوم گوری گیر بیارم که به ماتحتم بمالم(؟!) که از بخت مساعد، اون شب برف مفصلی تو قزوین میباره. خلاصه قهرمانِ جک ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل میاد بیرون و یک نگاه اینور اونور میندازه و میکشه پایین و ماتحت مبارک رو میگذاره تو برف. بعد یک مدت، باخودش میگه حالا که اینجا برف زیاده بگذار یک بار دیگه بزنم که دیگه 100% جواب بده. پا میشه، نیم متر اونورتر دوباره ماتحت رو میگذاره زمین. خلاصه محض اطمینان تا نزدیکای صبح همینجور نیم متر -نیم متر ...ون مبارک رو میزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برمیگرده هتل. فردا صبح پا میشه میبینه همه قزوین سیاه پوشیدن و پرچم سیاه از خونه‌ها آویزون کردن و ملت تو خیابون دارن گریه میکنن! از یکی دو نفر میپرسه که جریان چیه، منتها ملت از شدت بغض و گریه نمیتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ یکی رو میگیره، میگه: آقا جون بچه‌هات چی شده؟ یارو با بغض میگه: بالام جان... دیشب وقتی ما خواب بودیم یک گله کان از شهر رد شده هیچ کس نفهمیده!!!

         

ای بی دین و ایمون

    * قزوینیه یک ...ون اساسی بلند کرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خیابون میرفته که یهو یک قزوینی نااهل دیگه ...ون رو ازش بلند میکنه. قزوینیه خیلی شاکی میشه، داد میزنه: ای بی‌مروت.. ای بی دین و ایمون.. آخه اون ...ونی که تو می...نی حلاله؟!!!

 

آقای ایمنی

    * قزوینیه کله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یک چاقال اساسی، آخر شب خسته و کوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میکنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو که میبینه خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا که به آخر نرسیده.. امشب کان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم که نباید زود به فکر خودکشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودکشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!!!

         

خوب ستاره‌ها رو نگاه کن

    * قزوینیه زن میگیره، شب اول کلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه. زنه هم کلی حال کرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستاره‌هایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه کن که از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری!!! 

 

کمک

    * قزوینیه دم غروب می افته دنبال یک پسر ترگل برگل... پسره هم تا میفهمه قزوینیه دنبالشه، سرعتشو زیاد میکنه و میپیچه تو کوچه‌-پس‌کوچه. خلاصه ازین کوچه به اون کوچه.. تا آخر تو یک کوچه بن‌بست گیر میافته. وقتی میبینه گیر افتاده و قزوینیه هم داره با لبخندی بر لب میاد جلو، دهنشو وا میکنه، با همة وجود داد میزنه: کـــمـــــک!! قزوینیه میگه: بالام جان بیخود شلوغ نکن، اینجا اگه کسی هم بیاد کمک، میاد کمک من!!! 

         

قیمت دلار

    * تو قزوین دلار دو جور قیمت داره: یکی دلارایه که دست مردمه و قیمتش بالاتره، یکی هم دلاراییه که افتاده رو زمین!! 

 

محرم و صفر

    * یه قزوینیه میره آفریقا و یه بچه سیاه پوست ورمی‌داره با خودش میاره . بهش میگن این رو واسه چی آوردی؟ میگه اگه خدا قبول کنه واسه محرم و صفر آوردمش

         

کودک درون

    * قزوینیه میره پیش روانشناس میگه آقای دکتر این کودک درون که میگن کجاست؟

 

گذاشتم تو راه تگری بشه

    * تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه ...ونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میگن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم تو رگ

         

پیرمرد

    * یکروز یه قزوینی یه پیرمرد رو میبره مهدکودک و میگه : لطفا این پیرمرد  رو برام خرد کنید

 

مهمترین عضو بدن

    * به قزوینیه گفتند با نمونه جمله بساز ، اونم گفت  : مهمترین عضو بدن ، کونمونه

         

دکتر خسته شدم

    * زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه اقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو می...نه دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام قزوینی هم میگه خب از جلو می...نم بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه بالام جان ... پس ...ون این بچه کو؟؟؟

 

شباهت قزوینیا با دکتر اطفال

    * شباهت قزوینیا با دکتر اطفال: هر دو تاشون بچه ها رو خوب میکنن

         

انگشتر

    * یه روز یه انگشتر میره قزوین برگشتنی النگو میشه

 

امام جمعه قزوین

    * امام جمعه قزوین فتوا داده از این به بعد در نماز جمعه سجده 14 عدد و رکوع 18عدد باشد.

         

بسیج قزوین

    * اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد . ( بسیج قزوین)

 

بابا برقی

    * قزوینیه هیچ کس گیرش نمیاد همه ی چراغ های خونه رو روشن میذاره تا بابا برقی بیاد

         

کنکور در قزوین

    * به گزارش بی.بی.سی هنوز بعد از سه هفته کنکور در قزوین ادامه دارد.زیرا داوطلبین هنوز جرات نکرده اند سوالات را بردارند

 

کان

    * یک قزوینیه به دوستش میگه بابات چیکارست میگه بابام دوکان داره میگه خوش به حالت بابای من یک کان داره.

         

حرف نداره

·        از یک قزوینی میپرسن ...ون چند حرف داره میگه ...ون حرف نداره.

برره

    * به قزوینیه می گن می خواهی زن از کجا بگیری میگه: از برره می گن چرا؟ میگه:"چون هرکی زن میگیره از اونجا پیش برادر زنش میخوابه!!!"

 

         

بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟

    * قزوینیه زن میگیره، شب عروسی برادره زنه بهش میگن: ببین آبجی! اگه این یه شب به تو گفت برگرد، بیا به داشت بگو تا دهنش رو سرویس کنم! زنه هم میگه باشه و میره سرِ خونه زندگیش. بعد از سه سال، یک روز زنه شاکی میاد پیش برادراش میگه: آقا داداش،‌ این بی‌غیرت دیشب به من گفت برگردم! یارو برادره خیلی شاکی میشه، قمه به دست میاد سراغ قزوینیه، میگه: مرتیکه بی ناموس! حالا به آبجی ما میگی برگرده؟! قزوینیه میگه: بالام‌جان یعنی ما بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟!!!

 

قزوینیه خیلی بچه باز بوده

    * قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فک و فامیل میگن زنش بدیم بلکن درست شه. خلاصه براش یک زنه خوشگل می گیرند. شب اول که میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشکش می زنه. زنه می پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تکون میده، میگه: بالام جان! این ...ونی که تو داری، داداشت دیگه چه ...ونی باید داشته باشه!!

         

براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟

    * بچه خوشگله موبایل بسته بوده کمرش، قزوینیه میبینه، میگه: واااای! ببم جان براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟!!

 

صف رو چرا بهم میزنید

    * قزوینیه تو صف نون بوده ، یه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. یه دفعه شاطره میاد بیرون، میگه: نون تموم شد! ملت هم میرن دنبال کار و زندگیشون و صف به هم میخوره. قزوینیه شاکی میشه، داد می زنه:‌ نون تموم شد که شد! صف رو چرا بهم میزنید!!!

         

تو ما رو هم کشتی

    * یه بابایی چِکِش تو قزوین برمی گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!!!

 

مگه ما خودمون بچه نبودیم

    * یارو قزوینیه با پسرش مشغول بوده، پسرش هی جیغ و داد میکرده که: آاای! بابا نکن! اااوووخ! درد میگیره! قزوینیه شاکی میشه،‌ میگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبودیم!!!

         

خورده‌کاری

    *  قزوینیه کنار دریا واستاده بوده، ‌می‌بینه یک بچهه داره پشتشو می‌خارونه. میگه: ‌بالام‌جان، خورده‌کاری هم قبول می‌کنیم ها!!

 

بیمه

    *

      قزوینیه میاد تهران بواسیرشو عمل میکنه، بعد میره شرکت بیمه که پولشو بگیره، اونجا بهش میگن چون شما تو قزوین بیمه هستید، باید برید همونجا پولتون رو بگیرید. خلاصه قزوینیه هم برمیگرده قزوین، میره شرکت بیمه میگه: بالام جان من تهران عمل جراحی داشتم، گفتن بیام اینجا پولمو بگیرم. مسوول اونجا ازش میپرسه: شما کجاتون رو عمل کردین؟ قزوینیه میگه: بواسیرم رو. یارو میگه: اِهکی! بالام جان بیمه که پول عمل زیبایی رو نمیده!!!

         

سوراخ لایه ازون

    * قزوینیا یک ماهواره میفرستن فضا که دنبال سوراخ لایه ازون بگرده!!!

 

دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم

    * قزوینیه یه بچه خشگل بلند کرده بوده، پای معامله که میرسن قزوینه میگه: ببین بالام جان، اگه بزاری توش بزارم 50 تومن بت میدم اگر هم بزاری لاش بزارم 100 تومن بت میدم. بچهه هم پیش خودش میگه: عجب نرخ خوبیه! بزار یه لاپا بهش بدیم 100 تومن کاسب بشیم. خلاصه تا وارد عمل میشن قزوینیه امونش نمیده و تا دسته می..نه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مکافات خودشو میکشه بالا میگه: خوار...سده مگه قرار نبود لا پام بذاری؟! پس چرا ...ردی توش؟! قزوینیه میگه: بالام جان به جون تو دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم!!!

         

انتخابات مجلس

    * تو قزوین داشتن درمورد انتخابات مجلس گزارش تهیه میکردن، یارو گزارشگره از یک پیر مردِ بازاری میپرسه: به نظر شما با صلاحیت‌ترین کاندید این دوره کیه؟ حاج آقا میگه: بالام جان این روزا هر علف بچه‌ای مدعیه که کان دیده، ولی الله وکیلی هیشکی تو کل قزوین قدر این حسین آقا آمپول زن کان ندیده!!!

 

اصغر؟ بابا تویی؟

    *  قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سرکوچشون،‌ اولین بچه ای که داشته رد میشده رو میکشه کنار، ‌شروع میکنه به کار خیر. بچه هم شروع می کنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یکم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو کدوم کوچه می شینید؟ بچه همینجور که داشته گریه می کرده،‌ میگه: ...اِهه! ‌ تو همین کوچه ...اِهه!. . قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاک خونتون چنده؟ میگه: اِهه ..اِهه..پونزده.. قزوینیه میگه: اِ؟ بالام جان، کدوم طبقه؟ بچهه میگه: ..اِهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!!!

         

نقطه

    *  یه نقطه میره قزوین وقتی برمیگرده میشه صفر!!!

زیبا سازی

    * به دستور شهرداری قزوین در راستای زیبا سازی شهر از این به بعد زنگ منازل روی زمین نصب می شود

         

می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟

    * می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟ صندلی میزارن منتها سفره را روی زمین پهن می کنند!!!

 

خسرو و فرهاد

    * قزوینیه 7 جلد مثنوی می نویسه اسمشو می گذاره خسرو و فرهاد...

         

برق گرفتگی

    * تو قزوین صف نون ایستاده بودند، سیم برق می افته روی نفر اول همه صف رو برق میگیره